هیئت عاشقان ثارالله ششتمد

السلام علیک یا ثارالله

هیئت عاشقان ثارالله ششتمد

السلام علیک یا ثارالله

مقاله

آیا عاشورای حسینی به مدد خمینی هنوز ادامه دارد؟ 

انقلاب خمینی صدای آب جویبار کربلای حسینی است.شاید بپرسی چرا صدای آب؟کربلا،محرم،عاشورا هیچگاه پایان نپذیرفته اند.عاشورا ازلی بی ابد است،شبهای دنباله دار.انقلاب خمینی همراهی امانت دار برای عاشورای حسینی است مانند صدای آب،یار همیشگی و پر احساس آب.

جویبار لحظه های واقعی زندگی بشریت از عاشورا تا امروز و فرداها ادامه دارد زینب انقلاب عاشورایی ما،فاطمه است و فاطمه ها؛همسر روح الله.بانویی که کمتر کسی از نقش پر رنگ او در انقلاب چیزی گفته .از او و از همه فاطمه ها،زهراها،زینب ها.

خونهای آتشین و پر غیرت زیادی ریخته شد و به تصویر کشیده شد اما چه کسی اشکهایی بجامانده و خشکیده شده در گونه های صبوران عالم را در دفترچه ذهن بشریت نگاریده است؟

کاش بتوان پرنده دل را ازقفس ذهن پرواز داد و فرصت نفس کشیدن در لحظهارابه او داد.آنجاست که انقلاب عاشورایی در وجود انسان بی پر و بال جریان می یابد.

کاش این پرنده پرواز کند به کربلای پربلا وکاش بتوان با او همراه شد.از حسین تا روح الله،از ابوالفضل تا محمد علی رجایی،از علی اکبر تا حسین فهمیده،از زینب تا فاطمه (همسر روح الله)،از پرچم تا اعلامیه،از نیزه تا تفنگ،از تیروکمان،تامسلسل،از اسب تا تانک،از 72 تن تا ملت ایران،ازکجا تا ناکجا و اینها را بتوان در چشمان کوچک این پرنده زمان دید.

تفاوتها،تقارنها،شباهتها،یادگاریها و همه و همه را در ترازوی عدالت زمان سنجید.البته اگر خود عدالت تنها یک یادگاری نشده باشد.

شاید همه از بی عدالتی در کربلا سخن برانند.اما  من می گویم کربلا،کربلا شد تا عدالت،عشق،صبر،فداکاری و ... خود را بشناسد و اصالت پیدا کنند.

از کربلای حسین است که عدالت خمینی اصالت پیدا کرد ولی از خمینی تا امروز چقدر عدالت خودنمایی می کند،کجاست اصالت زن،غرور و همیت جوان،انصاف مرد و... .

زینب صبر را معنی کرد ،اما  لحظه لحظه های امروز از صبر ابزاری ساخت برای شکستن عاطفه زن،برای اینکه به زن بفهماند دیگر عدالتی نیست،دیگر انصافی نیست،از حسین تا خمینی،اما  از خمینی تا چه کسی؟ودیگر چه کسی می تواند اصالت عدالت را به عدالت با گرداند؟دیگر چه کسی می تواند شجاعت زینب را به زن امروز هدیه کند؟شجاعتی که در میان بی مروتیهای روزگار گم شد بدون اینکه کسی دیگر سراغش را بگیرد.

ای کاش پرنده ذهن ما زمانی که از حسین به خمینی رسید ،بالهایش خسته نمی شد برای ادامه راه،چون اینجا کربلای پر بلاست،دل یک زن ،زنی که خون خود را دید،اشک را ریخت،صبر را کشید،رنج را تحمل کرد اما اصالتش را ربودند.

حسین آمد تا عدالت معنا شود،روح الله آمد تا عزت ایرانی ها را حفظ کند.امام نه حسین(ع) ونه روح الله(ره)نخواستند در میان راه کربلا قصه ناتمام بماند،قصه ای پر ازواقعیت.

تمام شقایقهای نورسته این سرزمین سبز زمین پرپر شدند تا فجر عاشورایی را هدیه کنند به من،به تو،به ما.

قاصدکهای فرهنگ و هنر نیز پیام این فجر عاشورایی ،این هدیه الهی را با واژه های رنگارنگ به تمام دلهای داغ دیده رساندند اما این واقعیتها تا مدت زمانی حاکم بر گوشه گوشه این زمین همیت پرور بودند.اما با گذشت زمان خیلی چیزها رنگ باختند،خیلی از ما فراموش کردیم شقایقهای پرپر شده را،خون لاله های ریخته شده را ،اشکهای مبتلور مادران را...

از این به بعد فرهنگ و هنر زمانه به جای اینکه چرایی اتفاق این واقعیتهای را در ذهن ها ایجاد کند شروع کرد به قصه پردازی و تکرار همان حرفهایی که همیشه تکرار می شد،شروع کرد به بازگویی و تکرار ناقص خاطره ها ...

هر ساله ماه بهمن پر است از قصه های تکراری،داستانها و واقعیتهای تکراری و محرم پر است ازتمامی مراسمی که همیشه انجام می داده ایم،این مسائل تأثیر  دارند اما زمانی این تأثیر گذاری از عمق و ژرفا برخوردار است که جامعه پذیرای آن باشد و تفاوت چندانی از زمان وقوع این واقعیتها نکرده باشد.اما کافیست لحظه ای سر برگردانیم وتغییرات را ببینیم.دیگر خیل عظیمی از جوانهای ما که تعداد شان چندین برابر تعداد شقایقهای پرپر شده است،حرفی از گذشته نمی زنند،یادی از رشادتها نمی کنند.چون خیلی از مفاهیم دیر زمانیست که برایشان یک قصه تکراری شده بدون اینکه معنی و تعریف شود و لزوم آنها گفته شود.

ای کاش فرهنگ و هنر جامعه ما به جای اینکه بارها تصویری از جبهه  و کربلا را به معرض دید بگذارند،یک چرای خیلی بزرگ در ذهن های بسته  ایجاد کنند و به جای اضافه کردن یک قفل به قفلها،شاهراه دست یافتن به کلید را نشان دهند و به جای گرفتن چراغ برای دیگران و انداختن سایه آنها در جلوی پایشان ،اجازه به دست گرفتن چراغ را به خود افراد بدهند.

"خداوندا،دانایی ده که از راه نیفتیم،بینایی ده که در چاه نیفتیم" 

                                                                            خواجه عبدالله انصاری

فلسفه عاشورای حسینی وانقلاب خمینی تنها مسئله مهمیست که هنوز به تصویر کشیده نشده است.حسین قیام کرد تا لزوم داشتن شجاعت را به زن ،فداکاری را به مرد،عشق واحترام به پدر را،به فرزند،سنگ صبور بودن را به مادر و همسر ودر کل،انسانیت را به انسان بفهماند.

حسین قیام نکرد تا یک سری تصاویر با احساس و همراه با دلاوری را بوجود آورد و از انسانهای آینده گریه و دلسوزی را طلب کند،چون دین حسین دینی نبود که نیاز به گریه و دلسوزی و ... داشته باشد.دین حسین جواب چرایی انسان را به انسان می فهماند،یعنی چیزی فراتر از ظاهر کربلا و انقلاب

خمینی نیامد تا حسین زمان خویش شود و نیامد تا فقط افرادی چون شاه و اطرافیان او را بیرون کند،چون او بهتر از هر کسی می دانست که می توان شاه و همراهانشان را بیرون کرد اما نمی توان فکر شاهانه را از سر افراد بیرون کرد،پس هدف رسالت  او چیزی فراتر  از همه اینهاست.

خمینی (ره) به فرمایش خود آمد تا عزت ایرانیها را به آنها برگرداند و حفظ کند.

عزت یعنی چه؟

اینجاست که فلسفه انقلاب قدم در وادی پرسش ها وچراها می گذارد.به امید روزی که هر جوان مملکت ما،با ذهنی پر از پرسش،جویای حقیقت شود.

نوشته : خانم تکتم صنعتی ششتمد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد